روز مادر _ مادر! چه کلمه سهل و آسونی. چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبان های مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. مادر – مامان – مام – ام و… که برای گفتن آن لب حالت خاصی می گیرد! اوج احساس و عاطفه! اوج دوستی و محبت.
بخاطر در پیش بودن روز مادر و روز زن برنامه این هفته رادیو بدن رو به این موضوع مهم اختصاص دادیم. من علیرضا آزاد تا لحظاتی دیگر با شما همراه هستم…
تولید و پخش در رادیو بدن
منبع مدیریت استراتژیک بدن
تنبلی ذهن _ حتما برای شما هم پیش اومده که تصمیم بگیرید یه کاری رو از یه تایم مشخصی شروع کنید. مثلا:
? تا عید هر جوری شده لاغر میشم
? از هفته دیگه میرم باشگاه
? از فردا رژیم میگیرم
? از الان دیگه سیگار نمی کشم…
اما چرا هیچ وقت موفق نمیشیم! چی باعث میشه که با وجودی که می دونیم همه این تصمیم ها میتونه شرایط زندگی مون رو بهتر کنه، ولی باز هم پشت گوششون می اندازیم!!
چگونه احساس بد نداشته نباشیم _ هفته پیش در مورد این موضوع صحبت کردیم که چگونه احساس بد نداشته باشیم ، که خیلی مورد توجه شما شنونده های عزیز قرار گرفت. به همین خاطر تصمیم گرفتیم این هفته هم در رادیو بدن بیشتر در موردش صحبت کنیم. من علیرضا آزاد، تا لحظاتی دیگر با شما همراه می شوم. با ما باشید در سایت منبع...
منبع مدیریت استراتژیک بدن برای لاغری کاهش وزن چاقی
برگرفته از نوشته چگونه احساس بد نداشته نباشیم
لاغری با سرمای محیط _ بالاخره برف آمد. در حالی نگرانی از کاهش بیش از 90 درصدی بارش ها در استان تهران زیاده شده بود و بعضی از کارشناسان هم احتمال وقوع خشکسالی را پیش بینی می کردند، بالاخره بارش اولین برف زمستانی در تهران، باعث خوشحالی و شکر گذاری مردم از این رحمت الهی شد. این بارش طراوت خاصی به هوا شهرمون بخشید و، خیلی از خانواده های تهرانی به خیابان های و پارک های محله هاشون آمدند و در کنار مشکلات ترافیکی، از این فرصت برای ابراز شادمانی استفاده کردند. بچه ها با ساختن آدم برفی و برف بازی حسابی ذوق کردند و با دست ساخته های خود، عکس سلفی می گرفتند.
ما هم در رادیو بدن این هفته، به بهانه بارش برف، ارتباط سرمای هوا رو با چاقی و لاغری در فصول سرد برسی کردیم. من علیرضا آزاد کارشناش ارشد مدیریت بدن توجه شما رو به این موضوع جلب می کنم. همراه من باشید
تولید و پخش در رادیو بدن
منبع مدیریت استراتژیک بدن
تو یک عقابی پس به پرواز بیاندیش _ کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بالای آن قرار داشت. یک روز زلزله،کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم یکی از مرغ ها داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مثل بقیه جوجه ها بزرگ شد. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. جوجه عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مثل آنها پرواز کنم. مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و بهش گفتند: جوجه، تو یه خروسی و یک خروس هیچ وقت نمی تواند بپرد. اما جوجه عقاب همیشه به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره میشد و در آرزوی پرواز به سر می برد.
ولی هر موقع که از رویای پرواز حرف می زد به او می گفتند: که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست بعد از مدتی اون دیگر اصلا به پرواز فکر نکرد و مثل یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
خب دوستان سلام، من علیرضا آزاد هستم و قصد داشتم با عنوان کردن این داستان تاثیر گذار در شروع برنامه رادیو بدن این هفته، این پیام رو براتون داشته باشم که زندگی…ادامه مطلب را در سایت منبع دنبال کنید...
منبع مدیریت استراتژیک بدن
برگرفته از نوشته تو یک عقابی پس به پرواز بیاندیش!